
فرانک پرایس ، مدیر اجرایی سرشناس سینما و تلویزیون، در ۲۵ آگوست ۲۰۲۵ در سن ۹۵ سالگی درگذشت. پرایس علاوه بر اینکه یکی از توسعهدهندگان اصلی مفاهیم فیلمهای تلویزیونی و مینیسریالها بود، خود ویراستار/نویسنده داستان برنامههای دهه ۱۹۵۰ مانند «ویرجینیایی» و «قصههای ولز فارگو» بود و سپس به ریاست یونیورسال تلویژن رسید و بر سریالهایی مانند «کوجاک»، «بارتا» و «پروندههای راکفورد» نظارت داشت. او در سال ۱۹۷۸ به عنوان رئیس بخش فیلم در کلمبیا پیکچرز وارد عرصه سینما شد و به فیلمهای کلاسیکی مانند «کرامر علیه کرامر»، «گاندی»، «بچه کاراتهباز» و «شکارچیان ارواح» چراغ سبز نشان داد. در اواخر سال ۱۹۸۴، او به یونیورسال نقل مکان کرد و در آنجا پروژههای کلمبیا مانند «بازگشت به آینده» و «از آفریقا» را به این شرکت منتقل کرد تا به فیلمهای پرفروشی تبدیل شوند.
من اولین بار پرایس را به عنوان یکی از چهرههای اجرایی در فیلم کلاسیک جک متیوز با عنوان «نبرد برزیل» (درباره اختلاف بین تری گیلیام، کارگردان و یونیورسال بر سر آن فیلم) شناختم، و سپس مدتها بعد به عنوان چهرهای مهم برای کتاب غیرداستانی خودم، «شاهکاری در آشفتگی» ، درباره فیلم «تلماسه» ساخته دیوید لینچ، که پرایس بر انتشار آن نظارت داشت. پس از اینکه او وقت زیادی را صرف آن کتاب کرد، سال گذشته دوباره با پرایس صحبت کردم و موضوع مشارکت اتفاقی – و مسلماً حیاتی – او در تبدیل کمیکهای مارول به فیلمهای لایو اکشن مطرح شد.
پرایس در ژوئن ۲۰۲۴ به من گفت: «فکر میکنم به خاطر سریال تلویزیونی هالک شگفتانگیز، غیرمستقیم مسئول کل ماجرای مارول هستم. من این کار را در یونیورسال انجام دادم و مارول اساساً داشت ورشکست میشد. ما میتوانستیم در آن زمان مارول را با ۵۰ میلیون دلار بخریم، اما [رئیس یونیورسال] سید [شینبرگ] منصرف شد. امروز این مبلغ میلیاردها دلار ارزش دارد.»
ریسک کردن روی استن
از زمان اکران فیلم مردان ایکس در سال ۲۰۰۰، میتوان گفت که فیلمهای مارول کامیکس، نیروی غالب در صنعت سینما بودهاند و فیلمهای دنیای سینمایی مارول که به هم پیوستهاند، از سال ۲۰۰۸ تاکنون ۳۲ میلیارد دلار در تجارت جهانی درآمد داشتهاند. پرایس که از کودکی طرفدار کتابهای مصور بود، استن لی را میشناخت و در اواسط دهه ۱۹۷۰ حاضر بود در دنیای وسیع شخصیتهای مارول در قالب یک فیلم لایو اکشن، ریسک کند.
پرایس گفت: «من 10 تا از کمیکهای مارول را داشتم. من یک قرارداد اختیاری با مارول داشتم که از بین 110 یا 120 شخصیت آنها میتوانستم 10 تا را انتخاب کنم، بنابراین حق انتخاب با من بود. این درست قبل از رفتن من به کلمبیا بود، بنابراین همه آنها را تمام نکردم. خوشبختانه چیزی که از باب وسلر، رئیس CBS، گرفتم، تعهد 10 فیلم دو ساعته درباره این ابرقهرمانان بود. روشی که من انجام دادم این بود که از بخش هنریمان خواستم کارتونهای [مقوا] در اندازه واقعی از این شخصیتها بسازد. من همه آنها را به جلسهای در CBS بردم، آنها را در اتاق گذاشتم تا این را ارائه دهند و او آن را خرید. او متعهد به ساخت فیلمهای دو ساعته شد. اولین فیلم، هالک شگفتانگیز بود.»
برای زنده کردن هالک شگفتانگیز لی و جک کربی روی پرده کوچک تلویزیون، پرایس به سراغ یکی از جدیدترین تهیهکنندگان بزرگ تلویزیون یونیورسال، کنت جانسون، رفت که به تازگی سریال زن بیونیک (اسپینآف سریال مرد شش میلیون دلاری هارو بنت) را ساخته بود که سه فصل از آن پخش شد.
پرایس گفت: «من مرد شش میلیون دلاری و زن بیونیکی را ساختم، و این قبل از هالک شگفتانگیز بود، بنابراین من چیزهای ابرقهرمانی را دوست دارم. نکات اساسی خاصی وجود دارد که باید برای حفظ فرضیه رعایت کنید، درست است؟ در مورد چیزهای ابرقهرمانی من قوانینی داشتم، اینکه اگر مرد شش میلیون دلاری قدرت 20 مرد را داشته باشد، به این معنی است که 21 نفر میتوانند بر آن غلبه کنند. این نقطه خطر است. شما همیشه باید یک ابرقهرمان آسیبپذیر داشته باشید.»
جانسون در پی مرگ پرایس به IGN گفت: «فرانک با من تماس گرفت و گفت: ببین، ما حق ساخت شخصیت پنج ابرقهرمان مارول کامیکس را به دست آوردیم. دوست داری نقش کدام یک را بازی کنی؟» «او داشت حق انتخاب اول را به من میداد که مایه افتخار بود، اما من گفتم: وای فرانک، ممنون، اما هیچکدام از آنها را.»
جانسون لزوماً نمیخواست به عنوان یک مرد علمی تخیلی طبقهبندی شود، کسی که قادر به همذاتپنداری با مجموعه شخصیتهای «اسپندکس و رنگهای اصلی» مارول نیست. در آن زمان تقاضای کمی برای آنها در هالیوود وجود داشت، به طوری که پرایس حق امتیاز یک آهنگ را به دست آورد، و جانسون ادعا کرد که این رقم برای هر عنوان حدود ۷ هزار دلار است. اگرچه یونیورسال حق امتیاز ۱۰ ابرقهرمان را در اختیار داشت، اما موج اول بالقوه به پنج مورد کاهش یافته بود که شامل هالک، کاپیتان آمریکا، مشعل انسانی، نیمور زیردریایی و خانم مارول میشد. دو مورد آخر مستقیماً با سریالهای تلویزیونی مشابه مانند «مردی از آتلانتیس» شبکه NBC با بازی پاتریک دافی و «زن شگفتانگیز» لیندا کارتر رقابت میکردند.
جانسون ادامه داد: «من برای او احترام زیادی قائل بودم، اما نمیخواستم با کارهای مارول وارد آن مسیر شوم. اما در آن زمان، داشتم کتابی را که همسرم سوزی به من داده بود به نام «بینوایان» میخواندم، بنابراین ایده فراری بودن با توجه به اینکه بازرس او را تعقیب میکرد، در ذهنم میچرخید. شب که آنجا نشسته بودم، با خودم فکر کردم: «شرط میبندم میتوانم کمی از ویکتور هوگو و کمی از دکتر جکیل و آقای هاید رابرت لویی استیونسون را بردارم و این چیز مسخره به نام هالک شگفتانگیز را به یک درام روانشناختی بزرگسالانه تبدیل کنم. نه یک سریال کمیک بوکی.» با این ایده به فرانک برگشتم و او گفت: «بسیار خب، عالیه.» قرار بود دو فیلم بسازیم، این ترتیبی بود که سیبیاس در نظر داشت: یک فیلم پیدایش که در آن نشان میدهیم که چگونه شروع میشود/چگونه موقعیت به وجود میآید، و سپس یک فیلم دو ساعته در مورد اینکه چگونه این میتواند یک اپیزودیک باشد.»
بخشی از قرارداد جانسون با پرایس شامل ساخت دو فیلم هالک توسط او در ازای «یکی برای من» بود که مانع از این میشد که او به عنوان یک مرد علمی تخیلی در نظر گرفته شود، یعنی یک مینی سریال دراماتیک چهار ساعته بر اساس رمان ایوانهو اثر سر والتر اسکات.
جانسون گفت: «ما برای آن دست دادیم و باب عموی توست. بعد نشستم و در عرض هفت روز داستان و فیلمنامه قسمت اول فیلم «هالک شگفتانگیز» را نوشتم. فرانک عالی بود، او کاملاً مرا تنها گذاشت. ما صفحات سفید اولین پیشنویس فیلمنامهام را فیلمبرداری کردیم، که در آن زمان نادر بود… هنوز هم هست. من همچنین اصرار داشتم که خودم آن را بازی کنم و آن را با در نظر گرفتن بیل بیکسبی نوشتم. من اجرایی از بیل را در یک فیلم تلویزیونی به نام «حمام بخار» دیده بودم، بنابراین او همیشه در ذهنم بود. من قسمت اول را نوشتم، تهیهکننده بودم و کارگردانی کردم که یونیورسال بعداً آن را به عنوان یک فیلم سینمایی خارجی منتشر کرد، که من اصلاً نمیدانستم چیست. یک روز از یونیورسال با من تماس گرفتند: «هی، تبریک میگویم، شما پرفروشترین فیلم اروپا را ساختهاید!»
«بعد شروع به کار روی فیلمنامهی ایوانهو کردم، اما وقتی فیلمنامه نوشته شد، فرانک استودیو را ترک کرده بود. مرد جدیدی که جایگزین فرانک شده بود گفت: «خب، قرار نیست این کار را بکنیم.» گفتم: «با فرانک دست دادم» و او گفت: «آره، خب، دست فرانک دیگر اینجا نیست که چک را امضا کند.» به هالیوود خوش آمدی، کنی.»
ضربهای به اندازه هالک
اگرچه ایوانهو هرگز ساخته نشد، اما اولین فیلم تلویزیونی هالک شگفتانگیز در نوامبر ۱۹۷۷ به یک داستان موفقیتآمیز و باورنکردنی از نظر رتبهبندی تبدیل شد و از رونق علمی تخیلی که با جنگ ستارگان آن سال و همچنین خود کمیکهای هالک آغاز شده بود، بهره برد. این سریال که به مدت پنج فصل (۸۰ قسمت) از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ ادامه داشت، به شدت از کاریزمای آرام ستاره بیل بیکسبی و همچنین فرم هالک او که توسط لو فریگنو، بدنساز/جلوهدهنده ویژه انسانی، به تصویر کشیده شده بود، بهره برد. دومی بین دلسوزی و وحشت در نوسان بود. جانسون میخواست رنگ هالک را از سبز (که به طور تمسخرآمیزی آن را "هالک حسود" مینامید) به قرمز تغییر دهد و در این نبرد شکست خورد، اما توانست نام بروس بنر را به دیوید بنر تغییر دهد تا از الگوی واجآرایی سایر قهرمانان مارول (پیتر پارکر، رید ریچاردز، باکی بارنز و غیره) اجتناب کند. جک کالوین به عنوان آنتاگونیست روزنامهفروش که دائماً در تعقیب بنر است، حال و هوای بازرس ژاور را ایجاد کرد. قسمت اول فیلم، یک تراژدی مستقل با کلی حس ترحم و خیلی بیشتر از بقیهی سریال، حال و هوای ترسناک فرانکنشتاینی دارد. با این حال، گرفتن تعهد اولیه از شبکه برای ساخت سریال، کمی متقاعدکننده بود.
جانسون به یاد میآورد: «من و فرانک واقعاً در سیبیاس شانه به شانه هم بودیم و سه جلسه طول کشید تا این مرد را متقاعد کنیم که این سریال میتواند تبدیل به یک سریال موفق شود. رئیس سیبیاس در آن زمان متوجه منظور ما نشد. او گفت: «نمیفهمم چطور ممکن است این سریال تبدیل به یک سریال شود.» ما گفتیم: «درباره چه چیزی صحبت میکنی؟» مشخص بود که این یک داستان بر اساس تراژدی یونانی است، قهرمانی که با دستکاری در چیزهایی که بهتر است به خدایان واگذار شوند، نفرینی را بر خود نازل میکند. برای ما کاملاً واضح بود که چگونه میتواند یک سریال ادامهدار باشد، چگونه او در سراسر جهان تلاش میکند تا راهی برای درمان خود از این مشکل که اجازه نمیدهد خشمش از کنترل خارج شود، پیدا کند. بعد از سه جلسه، این آقا بالاخره گفت: «بسیار خب، ببین، من یک جایگزین برای میان فصل به مدت ۱۰ قسمت به تو میدهم.» ما این کار را کردیم و واقعاً شروع شد!»
فصل اول این سریال که توسط جانسون تهیه و توسعه داده شد، در فصل 1977-1978 در رتبه 26 قرار گرفت و با هاوایی فایو-او برابری کرد. این سریال در طول پنج فصل همچنان عملکرد خوبی داشت و اغلب اوقات زمان پخش جمعهها را از آن خود میکرد. به دلیل پیچیدگی آن (تغییر مکان/جلوههای ویژه/گریم)، هالک شگفتانگیز به یکی از اولین سریالهایی تبدیل شد که هر قسمت آن به جای برنامه معمول 6-7 روزه اکثر اپیزودهای دهه 70، طی هشت روز فیلمبرداری میشد. همچنین یک کمیک استریپ روزنامهای و یک بازی تختهای محبوب نیز از آن ساخته شد. حتی پس از پایان سریال در سال 1982، این سریال همچنان در پخش زنده بسیار خوب عمل کرد و در نهایت به یکی از ارکان اصلی شبکههای کابلی خاص مانند کانال علمی تخیلی، MeTV و شبکه ال ری تبدیل شد.
جانسون گفت: «فرانک همیشه برای من کاملاً واضح بود که کاری که ما روی هالک انجام دادیم، واقعاً باعث شد مارول به دوران اوج خود برسد. استن لی در طول این سالها بارها به من گفت که چقدر از کاری که ما با هالک شگفتانگیز انجام دادیم، راضی است، زیرا این اولین شخصیت کمیک مارول بود که مطرح شد. درست قبل از مرگش، یک گردهمایی بزرگ در هالیوود برای تولد ۹۴ سالگی استن برگزار شد. او از من خواست که روی صحنه با او باشم و گفت: «کاری که کنی و تیمش روی هالک شگفتانگیز انجام دادند، همان چیزی است که کل دنیای مارول را به حرکت درآورد.»
پرایس با لبخند گفت: «این روش جواب داد. نکتهی درست این بود که آنها داشتند ابرقهرمانهایی مثل بتمن را مسخره میکردند، درست است؟ از این جور چیزها. من رویکرد جدیتری در پیش گرفتم و این خیلی بهتر جواب داد. فکر میکنم این باعث شد که مارول به این موضوع علاقهمند شود. متأسفانه، باب وسلر به خاطر این معامله اخراج شد، چون [مدیرعامل سیبیاس] بیل پیلی نمیخواست شبکهاش به یک شبکهی کارتونی تبدیل شود و به نظر میرسید موفقیت «هالک شگفتانگیز» میتواند به همین شکل باشد.»
اسپایدرمن، دکتر استرنج، کاپیتان… و یک اردک
در حالی که هالک با سرعت زیادی در حال افزایش رتبهبندی بود، تلاشهای سیبیاس برای تقلید از موفقیت آن با دیگر سریالهای مارول در غیاب پرایس، بینتیجه ماند. در واقع، قبل از قسمت اول هالک، یک فیلم تلویزیونی از مرد عنکبوتی شگفتانگیز با بازی نیکلاس هاموند در نقش پیتر پارکر پخش شد که منجر به ساخت یک سریال شد که همزمان با سریال بیکسبی در شبکه آغاز شد، اما تنها ۱۳ قسمت داشت. در سپتامبر ۱۹۷۸، یک فیلم تلویزیونی بر اساس دکتر استرنج با بازی پیتر هوتن در نقش جادوگر اعظم، با رتبهبندی ضعیف نیلسن پخش شد. در ژانویه و نوامبر ۱۹۷۹، دو فیلم تلویزیونی کاپیتان آمریکا با بازی رب براون در نقش استیو راجرز پخش شد که هیچکدام منجر به ساخت یک سریال نشد و در نهایت به اشتیاق سیبیاس برای آوردن مارول بیشتر به تلویزیون پایان داد.
اگر این فیلمهای غیر هالک دیگر هم موفق میشدند، مطمئناً پتانسیل اشتراکگذاری بین آنها وجود داشت و قهرمانان میتوانستند به عنوان بازیگر مهمان در سریالهای یکدیگر بازی کنند. با این حال، خود پرایس شخصاً طرفدار جهانهای سینمایی به هم پیوسته نبود.
او گفت: «نه، احتمالاً این کار را نمیکردم چون فکر میکنم این کار، همهٔ کراساوورها با ابرقهرمانان را بچگانهتر میکند. فکر میکنم وقتی آنها را با هم قاطی میکنید، آنها را فرسوده میکنید. اگر با مرد عنکبوتی همانطور که باید با سوپرمن یا بتمن رفتار کنید، رفتار کنید، آنها را به عنوان ابرقهرمان نگه دارید و 10 ابرقهرمان دیگر وارد داستان نکنید. در آن مرحله، شروع به سادهلوحی میکنید. من از دنیای علمی تخیلی میآیم که اگر از قبل یک فرضیهٔ خاص را مطرح کنید، با آن فرضیه سازگار خواهید بود. در کودکی از سوپرمن و بتمن و فانوس سبز لذت میبردم. وقتی هشت یا نه ساله بودم، این نوع کتابها شروع به تأثیرگذاری کردند، بنابراین مجذوب آن شدم. اگر یک ابرقهرمان دارید، دوست دارم ابرشروری را که آنها مخالف آن هستند، خلق کنم و به آن سمت بروم. اگر سوپرمن را دارید و از سوپرمن محافظت میکنید و خرابکاری نمیکنید، میتوانید تا ابد با آن ادامه دهید.»
پس از یک همکاری وسوسهانگیز «تقریباً نزدیک» برای هالک و مرد عنکبوتی نیکلاس هاموند ، شبکه NBC سرانجام با دو فیلم تلویزیونی بعدی به این مسیر رفت: «بازگشت هالک شگفتانگیز» که هالک بیکسبی را در کنار ثور قرار داد و «محاکمه هالک شگفتانگیز» که با دردویل ترکیب شد. هر دو فیلم به عنوان پایلوتهای پنهانی برای سریالهایی بودند که هرگز ساخته نشدند. (IGN هر دو فیلم را با یک ویدیوی مفصل پوشش داد که میتوانید اینجا تماشا کنید .) پرایس در حالی که شیفته سبک داستانسرایی دنیای سینمایی مارول نبود، از نحوه به تصویر کشیدن شخصیت هالک توسط استودیو مارول در فیلمهای بعدی خود، از جمله «هالک شگفتانگیز» محصول ۲۰۰۸ که ادای احترامی جزئی به سریال بیکسبی است، نیز خوشش نمیآمد. همه چیز به قابل درک بودن داستان برمیگشت.
پرایس اظهار داشت: «من از کاری که در فیلمهای هالک شگفتانگیز انجام دادند خوشم نیامد، چون آنقدر قدرت وجود دارد که دیگر چه فایدهای دارد؟ او میتواند پرواز کند و همه اینها… هالک شگفتانگیز ما نمیتوانست پرواز کند. فکر کردم ما یک چیز روانشناختی خوب از آن ساختیم، اینکه وقتی قهرمان ما عصبانی میشد، به این هالک شگفتانگیز تبدیل میشد. خب، مثل این است که وقتی عصبانی میشوید، خشمگین میشوید!»
البته، شخصیتهای کمیکهای مارول همیشه مورد علاقهی پرایس نبودند. در اواسط دههی ۷۰ میلادی، نویسندگان، ویلارد هایک و گلوریا کاتز، در حالی که با جورج لوکاس روی فیلمنامهای که بعدها به «قتلهای رادیولند» تبدیل شد، کار میکردند، به یک فروشگاه کتابهای کمیک که در آن زمان متعلق به لوکاس بود، برده شدند و مجموعه طنز «هاوارد اردکه» اثر استیو گربر را برای مارول به آنها نشان دادند. فیلمنامهنویسان عاشق آن شدند و سعی کردند هاوارد را به عنوان گزینهی خود انتخاب کنند، اما متوجه شدند که یونیورسال آن را به عنوان بخشی از بستهی تلویزیونی خود با گروه کمیک خریداری کرده است. تلاش دیگری در اوایل دههی ۸۰ با عروسک هاوارد که توسط استن وینستون طراحی شده بود، شکست خورد، اما سپس هایک و کاتز آن را به عنوان گزینهی خود انتخاب کردند و طبق مقالهای در سانفرانسیسکو اگزمینر در سال ۱۹۸۶، آن را به پرایس به عنوان رئیس تازه منصوب شدهی گروه سینمایی MCA/یونیورسال پیشنهاد دادند. پاسخ او؟ «خدای من، من از هاوارد اردکه خبر دارم – من زمانی صاحب هاوارد اردکه بودم.»
با کنار گذاشته شدن لوکاس به عنوان تهیهکننده اجرایی و انجام جلوههای ویژه توسط ILM، پرایس به سرعت فیلم «هوارد اردکه» را به عنوان فیلم بزرگ یونیورسال در تابستان ۱۹۸۶ با کارگردانی هیوک انتخاب کرد، اما فیلم نهایی با شکست سنگین منتقدان و گیشه مواجه شد و با بودجهای بیش از ۳۰ میلیون دلار، تنها ۱۶ میلیون دلار فروش داشت. در ۱۷ سپتامبر، یک ماه و نیم پس از اکران «هوارد اردکه»، پرایس با وجود دو سال باقی مانده از قرارداد ۳ میلیون دلاری سالانهاش، از یونیورسال استعفا داد. ورایتی این خبر را گزارش داد – در همان روزی که آنها مقالهای در مورد ۲۵ سال دنیای مارول منتشر کردند – با تیتر بدنام «اردک، غازِ پرایس را میپزد».
البته این پایان دوران کاری پرایس در استودیو نبود. در سال ۱۹۹۰، او پس از اینکه سونی مالکیت استودیو را به دست گرفت، به کلمبیا بازگشت و در دومین دوره ریاستش به عنوان رئیس استودیو، چراغ سبز را برای ساخت فیلمهایی مانند «لیگ خودشان»، «دراکولای برام استوکر»، «روز گراندهاگ» و فیلم پیشگامانه «پسران در محله» نشان داد. او همچنین در آخرین بخش از تجارت مارول نقش مهمی داشت…
فرانک پرایس به یاد میآورد: «وقتی برای بار دوم به کلمبیا برگشتم، یاد مرد عنکبوتی افتادم. نتوانسته بودم او را به دست بیاورم چون حق امتیازش تقسیم شده بود. کلمبیا صاحب یک سوم بود، گولان-گلوبوس صاحب یک سوم بود، و یک سوم دیگر هم جای دیگری هست. چیزی که گفتم این بود که 'حق امتیاز آنجا را بگیرید. ما میخواهیم آنها را به دست آوریم.' بنابراین میدانم که گولان-گلوبوس را به دست آوردیم، و بعد دوباره کلمبیا را ترک کردم، و آنها بالاخره یک سوم دیگر را گرفتند… بنابراین برایشان یک هدیه خوب گذاشتم.»
کنت جانسون در مورد پرایس فقید نتیجه میگیرد: «من واقعاً او را دوست داشتم. او یکی از معدود افراد سطح اجرایی در صنعت بود که در واقع تهیهکننده و نویسنده بود. او کسی بود که میدانست ما چه چیزی را پشت سر میگذاریم. او کسی نبود که از بازاریابی یا جای دیگری به این عرصه آمده باشد. او تولید فیلم و تولید تلویزیون را درک میکرد. فرانک انسان فوقالعادهای بود. او خوشمشرب بود. میشد با او خندید و از ته دل خندید، و فکر میکنم این به این دلیل بود که او به عنوان تهیهکننده در جایگاه ما قرار داشت. اغلب اوقات بسیاری از استودیوها دوست ندارند کسی مانند فرانک را به عنوان رئیس چنین سازمانی داشته باشند، زیرا فکر میکنند آن شخص در آن موقعیت بیش از حد به جنبههای خلاقانه علاقهمند است و از نظر مالی به اندازه کافی قوی نیست. فرانک توانست این را مدیریت کند و از یک مدیر اجرایی، حرفه فوقالعادهای برای خود بسازد.»